هنر منفذی است برای خروج تنشهای اجتماعی
مسعود دلخواه که زمان زیادی از بازگشتش به ایران نمیگذرد، در حال حاضر به عنوان استاد دانشگاه فعالیت میکند. او با خود شیوه بازیگری متداکتینگ را سوغات آورده و در حال حاضر نیز این شیوه را تدریس میکند. وی سال گذشته بازیگر برگزیده جشنواره فجر در نمایش روال عادی به کارگردانی دکتر خاکی شد.
بازیگر کیست، به چه کسی میگویند بازیگر خوب؟
همه ما بازیگریم. ما در زندگی روزمره نقشهای زیادی بازی میکنیم. نقش کارمند، فرزند، استاد دانشگاه و نقشهای اجتماعی دیگر. اینها همه نقشهای خودمان است اما در حیطه تئاتر باید نقش دیگران را بازی کنیم. نقشهایی که ممکن است اصلا در زندگی خود تجربه نکرده باشیم. اینجاست که بازیگری حرفهای لازم میشود. بازیگری با استانیسلاوسکی شکل حرفهای به خود گرفت. وی با استفاده از روانشناسی اجتماعی روشهایی کشف کرد که بازی بازیگر را روی صحنه باورپذیر کند.
این باورپذری نقش در شیوههای دیگر بازیگری هم به کار میآید؟
تصلا مهم نیست که شما در چه ژانری بازی میکنید. رئالیسم یا اکسپرسیونیستی،روایی یا هر مدل دیگر، در هر حال تماشاگر باید شما را باور کند. شیوههای بازیگری به چهار پنج تا نمیرسد.
این شیوهها کدامند؟
بازی غیر رئالیستی که پدر آن میرهولد است و بعد شوه گروتفسکی، پیتربروک، یوجینو باربارا که همگی در تئاتر تجربی به بازیگری غیررئالیستی پرداختند. شیوه رئالیستی توسط شاگردان او مثل لی استراسبرگ، الیا کازان، استلا آدلر ودیگران پرورش پیدا کرد و تبدیل شد به روشی که نام متداکتینگ به خود گرفت. این شیوه در دنیا خیلی خوب جواب داده است. بیش از نود درصد بازیگرهای دنیا دست پرورده این شیوه هستند.
کلید طلایی این شیوه چیست؟
پرورش تخیل. تخیل کلید طلایی بازیگری است. یک بازیگر خوب باید بدن منعطف و صدای رسایی داشته باشد اما مهمتر از همه باید تخیل قوی داشته باشد. تخیل به شما کم می کند تا لحظات حسی نقش را در درون خود ایجاد یا بازسازی کنید. مثلا شما عاشق بازیگر مقابل خود نیستید اما با یاد آوری و تخیل عشقی که به کس دیگری دارید آن احساس را در خود به وجود میآورید.
احساس یار همیشه بازیگر نیست.
ما احساس را با تمرکز یار خود میکنیم. با تمرینهای مختلف نه فقط قدرت تخیلمان را گسترش میدهیم بلکه به آن سرعت هم میدهیم.
مناسبترین تایم برای بازسازی یک حس در وجود بازیگر چقدر است؟
10 تا 16 ثانیه وقت لازم است تا شما یک احساس را بازسازی کنید. برای بازیگرهای حرفهای این کار در عرض دو و گاه حتی یک ثانیه به وجود میآید.
این سرعت با تمرین بازیگری به وجود میآید؟
تکرار و تجربه کمک میکند اما بخشی از آن هم به زندگی شخصی آدمها ربط دارد. کسانی که شعر و قصه میخوانند و رویا پردازی میکنند قوه تخیل قویتری دارند. خیلی راحتتر میتوانند از واقعیت به خیال و از خیال به واقعیت بروند.
پس روش زندگی بازیگر هم در رسیدن به نقش تاثر میگذارد؟
نهفقط زندگی خودتان بل شناخت زندگی دیگران هم تاثیر میگذارد.اما این همه با آموزش و فراگیری تکنیک کامل میشود. مثل موسیقی است. ممکن است شما استعداد داشته باشید اما بادی بروید کلاس تا نوازنده خوبی شوید. خیلی از بازیگرها 20 سال تجربه بازی دارند اما رشدی نداشتهاند چون آموزش ندیدند.
بازیگری ذاتی است یا اکتسابی؟
جهان برای ان سوال پاسخی ندارد. هر دو نظریه وجود دارد. شادی بشود گفت تریبی از هر دو. اما میتوانیم بگوییم چه چیزهایی د رهنرمند شدن و بازیگر شدن شما دخالت دارد.
چه چیزهایی؟
هوش. آی کیو. دیدم کسی را که در خانودهاش مجبور بود پیانو بنوازد اما خودش به بسکبال علاقه داشت و دست آخر هم رفت بسکتبال. یک چیزهایی ارثی است و یک چیزهایی را هم اکتساب میکنید. امروز دیگر کسی درحوزه بازیگری صحبت از استعداد نمیکند.
مهمترین تمرین عملی برای بازیگر شدن چیست؟
خوب گوش کردن. باید به انسانها گوش بدهیم. باید به بازیگر نقش مقابل خودمان خوب گوش بدهیم. خوب گوش کردن کمک میکند که تمرکز داشته باشیم و واکنشهای مکانیکی انجام ندهیم. تاکید زیادی وجود دارد برای در لحظه بودن. به آنچه در اطرافمان اتفاق میافتد توجه کنیم. به خصوص در لحظات اوج بازیگری این در لحظه بودن خیلی کمک کننده است. تفاوت ظریفی هست بین آگاهی بازیگر و آگاهی نقش. بازیگر به لحظات بعد آگاه است اما نقش به لحظه بعد آگاه نیست. اگر 30 شب اجرا دارید هر 30 شب برای نقش مثل این است که وقایع برای اولین بار اتفاق میافتد.
چطور میتوانیم این دو آگاهی را از هم تفکیک کنیم؟
وقتی که درلحظه باشید و به انچه قرار است نقش بعدا اجرا کند فکر نکنید وگرنه تمام لحظات شما قربانی میشود هر لحظه به فکر دیالوگ و رفتار بعدی خود هستید و دوباره لحظه بعد به فکر لحظه بعدتر.
اما گاهی اصلا نمیتوان در لحظه بود. چیزهایی هست که توجه شما را به خود جلب میکند و شما لحظه را گم میکنید.
این حتما پیش میآید. چیزی در متذ اکتینگ وجود دارد به نام آگاهی مضاعف یا چندگانه. یعنی درآن واحد که من دارم با شما حرف میزنم میدانم که آنطرفتر دارند از من عکس میگیرند گاهی سعی میکنم که برای عکاس ژستهایی بگیرم و در عین حال همه توجه من به شماست.
حرکت از واقعیت به خیال و از خیال به واقعیت بازیگررا به آشفتیگی و نمیکشاند، طوری که گاهی مرز این دو را گم کند؟
بازیگری اتفاقا باعث میشود شما به ابعاد ناشناخته خود پی ببرید. اگر یک آدم خجالتی هستید با بازی کردن یک نقشی که اعتماد به نفس بالایی دارد خجاتی بودن شما کم رنگ میشود. خیلی از مردم در خارج از کشور کلاسهای بازیگری میروند نه به خاطر این که بازیگر شوند بلکه فقط به خاطر اینکه به تعادل برسند و خودشان را بشناسند. ما تئاتر درمانی یا سایکودرام داریم که بسیار به ایجاد تعادل روانی در فرد کمک میکند. هنر منفذی است برای خروج از تنشها. به خصوص در شرایط سیاسی و اقصادی بد و یا زمانهای جنگ و آشوب.
تکلیف هنرمندان مجنون چه میشود؟
تمایل به مجنون بودن هنرمندان مربوط میشود به قرن هجده اروپا. بین نبوغ و جنون یک مرز باریک است. هنرمند کسی است که کودک درونش را فعال میکند برای همین است که نامتعارف به نظر میرسد. د راجتماع همیشه کودک درون سرکوب میشود اما هنرمند نباید کودک درونش را سرکوب کند. کودک درون سنبل پاکی و بازیگوشی است و این فرصت را به وجود میآورد که باز پاکی و صداقت به جامعه هدیه شود. اگر چنین درکی از هنر وجود داشته باشد کمتر به بحرانهای برنامه ریزی هنری دچار میشویم. من فکر میکنم باید هنر از دبستان آموزش داده شود. مردم باید به گالری بروند، موسیقی گوش کنند و تئاتر ببینند. بخشی از سبد اقتصاد باید صرف هنر شود. آنوقت ما شاهد جامعهای خواهیم بود که کمترین تنش را دارد.
کمی از خودتان بگویید. شما چطور بازیگر شدید؟
من این فرصت درخشان را داشتم که پنج سال با رکن الدین خسروی کار کنم تا این که در اروپا با متداکتینگ آشنا شدم. دیپلم ریاضی دارم و مهندسی مکانیک گرفتم اما در نهایت تئاتر را انتخاب کردم و اینکه خیلی به ادبیات و شعر علاقه دارم.
چه شاعری را میپسندید؟
اکتاویو پاز و پابلو نرودا. از ایرانیها به نیما و شاگردانش علاقه دارم.
شما برای رسیدن به نقش اول رفتارهای نقش را پیدا میکنید یا احساساتش را؟
ترکیبی از هر دو روش. گاهی بازیگر نقش را به خود نزدیک میکند که به آن میگویند اصالت بازیگر و گاهی خودش را به نقش یعنی اصالت نقش. روش اولیلی طرنک است و فقط از بازیگران برجسته بر میآید.
چه خطری دارد؟
همه بازیهایتان شکل هم میشود مگر این که شخصیت خودتان یک سر وگردن از نقشی که بازی میکنید پیچیدهتر باشد. مثلا اگر هملت را به خودتان نزدیک کنید او را محدود کردهاید.
نقش شما در روال عادی خیلی از شما دور بود؟
در روال عادی نقشی را بازی کردم که اصلا به من شبیه نبود. یک خبرچین بسیار موذی و حاضر جواب. آن نقش برای من ستترین نقشی بود که بازی کرده بودم.
شده است برای پیدا کردن یک نقش خیابانها را بالا و پایین کنید؟
مشاهده یکی از روشهای مرسوم شناخت نقش است. من آدمها را خیلی دوست دارم. هر جا باشند سعی می کنم آنها را بشناسم. اما همیشه به آدمها به عنوان یک فرد نگاه کنید و گرنه به جای شخصیت تیپ میسازید.
چه نقشی هست که شما همیشه آروز داشتهاید آن را بازی کنید؟
هملت. ریچارد سوم، ورشنین درسه خواهر و استوف در دایی وانیا.
یک توصیه به جوانها بکنید.
شعر بخوانند، فیلم ببیند، بروند گلری، به موسیقی علاقمند باشندع فلسفه بدانند، روانشناسی بدانند و در نهایت از کار عملی غافل نشوند. بازیگری یعنی عمل تئوری، تئوری، عمل. عمل، تئوری، تئوری، عمل