استیج سرخ

وبلاگ خبری تحلیلی تئاتر

استیج سرخ

وبلاگ خبری تحلیلی تئاتر

هنر را جدی بگیرد

هنر را جدی بگیرد

 

کیمیا و خاک، تسویه حساب، خانه‌ای درشن، اجاراه نشین‌ها، این ترانه عاشقانه نیست، آن سفرکرده، و... سیاوش تهمورث که خوش درخشیده است. بعضی وقت‌ها خوبه که آدم چشماشو ببنده، کار تازه سیاوش تهمورث بود که به تازگی اجرای آن به پایان رسیده است.  

 

آقای تهمورث  شما اغلب نمایش‌هایی که انتخاب می‌کنید نمایش‌های سنتی‌ است. ایده شما برای اجرای این نوع از نمایش‌ها چیست؟

 

من به دنبال کار قدیمی نیستم. اتفاقا هر کاری که اجرا کرده‌ام طرح و نوشته خودم بوده است و سعی هم کرده‌ام که نمایش‌های سنتی را با روش‌های دید تلفیق کنم. من به دنبال آداب و رسوم خودمان هستم. برای اینکه زنده نگه داشتن آنها می‌تواند ما را زنده نگه دارد و به ما هویت بدهد. نمایش بعضی وقت‌ها خوبه که ادم چشماشو ببنده...! درباره زندگی و مسائل اجتماعی روز است. درباره نسل جوان است که انتخابشان چگونه باشد و چگون اثری قرار است بگذارند. طرحی که از من است و پنج ماه با  آرش عباسی روی آن کار کردیم.

 

اما فکر می‌کنم شما به نمایش‌های سنتی از آن گونه که در سوگ سیاوش تجربه کردید بیشترعلاقه داشته باشید.

 

کارهای خارجی کردن هم بد نیست. من قبل از بهار پنجاه و هفت کارهای فرنگی انجام می‌دادم. من 7 نمایش از شکسپیر را همزمان انجام دادم. چیزی که من را به این سمت کشاند این بود که دیدم بستر آماده است تا از متون و ادبیات خودمان متن و تئاتر ایجاد کنیم و از انجایی که من شدیدا شنتی هستم به نظر شما میرسد که به این نوع کارها مهارت بیشتری داشته باشم. 

 

فکر می‌کنید باید به مدل زندگی‌های گذشته برگشت؟

 

برگشتن به گذشته اصلا صحیح نیست. ما باید گذشته را مد نظر داشته باشیم و در حال زندگی کنیم. آنچه داشته‌ها و تجارب و فرهنگ و آداب و رسوم ما را تشکیل می‌دهد در نظر بگیریم و با زندگی ماشینیسم تلفیق کنیم تا بتوانیم یک زندگی راحت و قابل قبول داشته باشیم. اگر گشته را فراموش کنیم، با کدام هویت می‌خواهیم حال را دریابیم؟ زمان قرن بیست و یکم را درک کنیم؟ ما با توجه به گذشته در حال زندگی می‌کنم برای آینده. دو سال پیش سوگ سیاوش را برای دومین بار به روی صحنه آوردم البته با تغییرات زیاد. اما هدفم این نبود که شاهنامه را به همان شکلی که در سنت بود نقالی کنم. اگر چنین می‌کردم اصلا خریدار نداشت و نسل جدید قبولش نمی‌کرد. پس آمدم آن را با موقعیت حال و زبان کنونی نقل کردم.

 

جوان‌ها با این مدل اجرایی ارتباط برقرار می‌کنند؟ ‌‌

 

تا آنجایی که من اجرا داشته‌ام- حمل بر خودستایی نشود-همیشه موفق بوده است. نسل گذشته اثر خودش را گذاشته است. می‌آید ببیند آیا تجربیاتش را به کار گرفته‌ایم یانه اما نسل امروز می‌آید که تجربه خودش را با تجربه من تلفیق کند. من رابطه خوبی با این نسل دارم. حتی شیطنت‌ها و بازیگوشی‌هایش را هم در نظر می‌گیرم و او هم من را می‌فهمد.

بازیگر‌های شما باید چه ویژگی‌ای داشته باشند تا درگروه شما جا بگیرند؟

بازیگر من باید آنچه احتیاج دارم برای بیانش داشته باشد. شاید بعضی بازیگر‌ها فوقالعاده باشند اما انچه من می‌خواهم نداشته باشند.

آنچه شما می‌خواهید چیست؟‌

آن بازیگری.

تئاتر را به سینما ترجیح می‌دهید؟‌

اصولا چون تئاتر پایه هنر نمایشی است، نمی‌شود فراموشش کرد. هر بازیگر سینما و تلویزیونی باید از تئاتر شروع کرده باشد و هر دو سال یک بار بدون استثناء روی صحنه برود. باید نفس تماشاگر را روی خودش احساس کند تا توانایی بیشتری برای جلوی دوربین رفتن داشته باشد اما متاسفانه برای من این امکان وجود ندارد که هرسال نمایش روی صحنه داشته بشم. من آنقدر طرح دارم که می‌توانم هر سال یک اجرا جدید داشته باشم.

در روزگار شما وارد شدن به تئاتر مشکل بود یا این روزگار؟‌

اوه... الان وارد شدن به سینما و تئاتر خیلی راحت شده است. دوران ما خیلی مشکل بود. اگر می‌خواستید در اطراف و فقط در اطراف یک گروه حرفه‌ای وارد بشوی باید ده سال تلاش می‌کردی تا خودت را نشان بدهی. البته این راحتی یک خطری هم دارد. خطرش این است که به پختگی نمی‌رسید. وارد شدن آسان است اما زود هم از دست می‌رود.

یک نقش بگویید که خیلی تحت تاثیرتان قرار داده باشد.

وقتی جوان بودم عاشق نقش ایولف کوچولو نوشته هنریک ایبسن بودم. و همیشه هم آرزو داشتم یک روزی هملت را بازی کنم ولی هیچ وقت دست نداد. 

چه چیز بازیگری برای شما لذت دارد؟

من از بدو ورودم به صحنه چه وقتی در کوچه بودم و چه وقتی رفتم روی صحنه سختی کشیدم اما این سختی برایم لذت داشت. هنوز هم وقتی می‌خواهم بروم روی صحنه تپش قلبم به دویست می‌رسد اما دو ثانیه بعد تمام می‌شود. اگر این دل لرزه نباشد لذتی در بازیگری نیست.

خانواده شما از کار و حرفه شما راضی هستند؟

 آنها پذیرای هنر من هستند اما مسیر من را انتخاب نکردند. دو فرزند دارم که هر کدام در رشته‌ای تحصیل می‌کنند که هیچ ربطی به تئاتر و هنر ندارد. من هم اصرار نکردم و گذاشتم هرچه که وجودشان طلب می‌کند دنبال کنند.

مسئولیت یک هنرمند درقبال جامعه‌اش چیست؟‌

هنرمند بنیان گذار روانشناسی و فلسفه یک جامعه است. هر کاری بکند از او الگو برداری می‌شود اما باید بگویم که هشتاد درصد هنرمندان فقط اسم هنرمند را یدک می‌کشند.

خواست شما از جامعه هنرمندان و به خصوص جامعه تئاتر چیست؟‌

خواست من این است که هنر را جدی بگیرند. با تمام استعدادی وجود دارد اما سینمای ما در حد ما نیست. 

 

 

 

 

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد